Saturday, January 19, 2002

ـخدايا علا�2 را از ما مگير(البته منظور اين که منتقلش نکن)بابا عجب نويسنده اي و ما خبر نداشتيم چي مي نويسه!(مخصوصاً وقتي پينک گوش مي ده)بايد قدر علا�2 را بدانيد و برايش دعا که آقا جان از پيش ما نرو وگرنه وبلاگ ما هم به سرنوشت وبلاگ الواح شيشه اي دچار مي شه يعني در وبلاگمان تخته مي شه(خيلي ها الان گ�تند خدا را شکر)چون من که تنهايي نمي توانم ادامه دهم به هر حال توي اين مدت هر کدام ما مسئول نوشتن موضوعات مختل�ي شده ايم و... در نهايت اگر مي خواهين باز هم شر و ور بخونيد دعا کنيد(البته آنهايي که ديگه نمي خوان شر و ور بخونن لط�اً دعاي برعکسش را نکنند,هيچ کاري نکنند)واي علا�ين کشته شد واي علا�ين کشته شد واي.........ـ علا�1

Thursday, January 17, 2002

ـکاری که استقلال می تواند انجام دهد یعنی �روختن �قط 3000 بلیط به هواداران پرسپولیس(چون استقلال میزبان است)که البته کاری غیر ممکن است زسرا لیگ به اصطلاح حر�ه ای ما �اصله ی زیائدی با معنای حقیقی لیگ حر�ه ای دارد ,نه دوربین مدار بسته ای نه کارت هوادارانی نه زمین اهتصاصی نه داوری درستی(که البته یمی از دلایلش حقوق اندک و مشکلات �راوانی است که داوران باید تحمل کنند در حالی که در یک لیگ حر�ه ای این مشکلات نباید وجود داشته باشد از قبیل هزینه ی ر�ت و آمد داوران و اقامت و همچنین نشنیدن �حش از سوی تماشاگران و...)و�قط شماره ی بازکنان انگلیسی شده واین چه لیگ حر�ه ای است که از یک ه�ته قبل باید در روزنامه و تلویزیون التماس کنند آقا دعوا نکنید و مجلس جشن با حضور بازیکنان دو تیم برگزار می کنند که نکنه یه وقت با هم دعوا کنند (چه حالی می ده امروز دوباره دعوا کنند)علا�1

ـ اعلامیه اساسی! ـ
پس از اعلامیه آتشین منصور خان درباره بی خیال شدن نیمکت استقلال در صورت شنیدن حتی یک �حش بد بد و صدای تلویزیون کم کن ,اقشار مختل� جامعه ضمن ابراز همدردی با منصورخان با واکنش های زیر مقابل این پدیده شوم می ایستند .ـ

ـ »علی میرزایی:دیگر �کس نمی زنم.ـ
ـ»»اصغر شر�ی:اگر �حش بدهید حجازی را می بوسم.ـ
ـ»»»ناصر حجازی:چیزی بشنوم می روم کرواسی می گئیم چیرو حلالم کند.ـ
ـ»»»»علی دایی:بازوبندم را میدم به بهروز.ـ
ـ»»»»»ص�ایی �راهانی:می خندم.ـ
ـ»»»»»»کریم باقری:بر می گردم تیم ملی.ـ
ـ»»»»»»»ناصر شیردل:می گذارم موهایم بلند شود.ـ
ـ»»»»»»»عبداللهی:جران چیه ؟مگه �حش میدن؟
ـ»»»»»»»»�تح الله زاده:دیگر نمی روم مسا�رت.ـ
ـ»»»»»»»»»خوردبین :با میرزایی می رم کوه.ـ
متن بالا از بخش سیزده روز نامه ی جهان �وتبال مورخ 80/10/25 برداشت شده است.ـ علا�1

قابل توجه بعضي ها که از باشگاه شارلروا دعوت نامه دارند:اين تيم روز دوشنبه در مقابل استاندارد ليژ با نتيجه ي درحشان 6-0 شکست خورد ـ علا�1

Wednesday, January 16, 2002

ر�تی در حالی که می خواندمت ، خنده هایت را و درد هایت را و تجربه هایت را و بسیار آموختم در حالی که خودت نمی دانی و ر�تی در حالی که همیشه دوست داشتم بگویم رضا دوستت دارم ولی نتوانستم از سن و سالت اجازه بگیرم ولی برگرد آن زمان که خواستی ، ما منتظر می مانیم که باز هم بخوانیم و بیا موزیم
علا� 2 .

می توان به جای گریستن خندید!؟؟؟؟
وقتی هر چه �کر میکنی کمتر می �همی باید خندید
وقتی هر چه بیشتر میگردی کمتر می یابی باید خندید
زمانی که پس از کلی تلاش برای دست یا�تن به حقیقت ، حقیقت را ضد حق می یابی باید خندید
وقتی حق را تنها در رویا بتوان دید ، تنها می توان و باید خندید
آری باید خندید و �قط خندید!!!!ـ
به چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به علم می خندم که هنوز عشق را نمی �همد!!ـ
و به دین می خندم که با عشق می جنگد در حالی که برای اثبات عشق آمده !!!!!ـ
و به انسان می خندم که زیباست ولی می کوشد که زشت باشد!!!!!ـ
و به بوش می خندم که چوب شور می خورد وبچه گانه می جنگد!!!ـ
و به اومی خندم که خدا را در ریش می جوید!!!!ـ
و به عاقلان می خندم که هنوز آنچه را دیوانگان یا�ته اند ، نیا�ته اند!!!ـ
به دوندگان می خندم که بی جهت و هد� ، �قط می دوند!!!!ـ
به خورشید چاق می خندم که به ما می تابد !!!!!ـ
به دریا می خندم که چقدر هر روز هر روز از درد بر خود می کوبد ولی کسی نمی بیند!!!ـ
و به ابر می خندم که بر ما می بارد!!!ـ
به خودم می خندم که وقتی کوچک بودم می خواستم بزرگ باشم و حالا می خواهم بچه باشم!!!!ـ
به خودم می خندم که گاه می خواهم همه چیز بدانم و گاه می خواهم هیچ تدانم!!!ـ
به خودم می خندم که هیچ وقت معنای �اصله را ن�همیدم و هنوز هم نمی �همم!!!ـ
به خودم می خندم که از حر� زدن با شاپرک می ترسم!!!!ـ
به خودم می خندم که از رقصیدن خجالت می کشم!!!ـ
و به خودم می خندم که چرا من در خواب عاشق می شوم!!!!ـ
به خودم می خندم که کویر را دوست دارم!!!ـ
به خودم می خندم که هر روز �ردا را به خودم وعده می دهم!!!ـ
و به خودم می خندم در حالی که خندیدن هم نمی دانم!!!!ـ
و شما نیز به من بخندید که چه می گویم
و من هم باز هم پینک گوش می کنم تا دوباره آرام بخوابم شاید باز او را ببینم!!!!ـ
علا� 2